روشنـــــــا

برتاب و بتاب

روشنـــــــا

برتاب و بتاب

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

۲۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دروغ» ثبت شده است

هوالحق 

مخاطبان خاص روشنا 

سلام  

هر وقت بین دو راهی راست گفتن و خلاف واقع گفتن می رسم به این فکر میکنم آینده ی این انتخاب چگونه خواهد بود ؟ 

هر چه سبک و سنگین می کنم می بینم یک دروغ با خود چندین دروغ میاره و حتی منشا گناهان دیگه هم میشه بخاطر اینکه دروغ اول رسوا نشه .ی جورایی ماست مالی کردن !!!واقعا زندگی آدم آلوده و تار میشه ... تنش ،استرس از رسوایی، افزایش دغدغه ها ، کمرنگ شدن روابط اجتماعی ، ترس از شخصیت سوزی و... 

دروغ مثل یک گلوله برفی ست هر چه آن را بغلتانی بزرگ تر می شود ...


امیرالمومنین  على علیه  السلام :

مَنْ تَحَرَّى الصِّدْقَ خَفَّتْ عَلَیهِ المُؤُنُ؛

هر کس صداقت و راستگویى پیشه کند، بار زندگى براى او سبک مى شود.


تحف العقول ص 91

ریحانه سادات
۱۶ اسفند ۹۶ ، ۰۱:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

هوالحق 

مخاطبان خاص روشنا 

سلام 

اینجوری جا افتاده که هر کی نمازش اوله وقته حتما آدم خوبی دیگه باهاش شریک شیم ، یا یکی روزه مستحبی میگیره سه ماه سه ماه میگیم حتما آدم خوبیه بهش دختر بدیم یا مثلا همش تو کار خیره مدرسه و مسجد می سازه هر سال چندبار سفر زیارتی میره حتما آدم مومن و حسابی پیش خدا عزیزه ! 

متاسفم که این روایت و این نکته مهم تو جامعه ما نادیده گرفته می شه : 


عَنْهُ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ و َغَیْرِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ لَا تَغْتَرُّوا بِصَلَاتِهِمْ و َلَابِصِیَامِهِمْ فَإِنَّ الرَّجُلَ رُبَّمَا لَهِجَ بِالصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ حَتَّى لَوْ تَرَکَهُ اسْتَوْحَشَ وَلَکِنِ اخْتَبِرُوهُمْ عِنْدَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ؛ 

امام صادق علیه السلام فرمود: گول نماز و روزه دیگران نخورید چه بسا کسى به نماز و روزه شیفته می شود تا آن جا که اگر ترک کند به هراس مى افتد، ولى آن ها را به راستگویى و امانتدارى امتحان کنید

الکافی، ج2، ص104

حواسمون باشه در انتخاب همسر ، انتخاب مسئولین ، انتخاب دوست و ...

ریحانه سادات
۱۶ اسفند ۹۶ ، ۰۰:۳۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

هوالحق 

مخاطبان خاص روشنا 

سلام 

آدمای نقابدار فضای ارتباطی رو آلوده می کنند .قبول دارید ؟ 



عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام:

 قَالَ بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ یَکُونُ ذَا وَجْهَیْنِ وَذَا لِسَانَیْنِ یُطْرِی أَخَاهُ شَاهِداً و َیَأْکُلُهُ غَائِباً إِنْ أُعْطِیَ حَسَدَهُ و َإِنِ ابْتُلِیَ خَذَلَهُ؛ 

امام باقر علیه السلام فرمود:

 بد بنده اى است آن که دوچهره و دوزبانه باشد، هنگامى که برادر دینى اش را مى بیند، در حضورش ‍ تعریف و تمجیدش مى کند، ولى پشت سر (با غیبت کردن) او را مى خورد!


الکافی، ج2، ص343 باب ذی اللسانین

منبع : @sadeghbashim313

ریحانه سادات
۱۶ اسفند ۹۶ ، ۰۰:۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

هوالحق 

مخاطبان خاص روشنا 

سلام 

فکر میکنید چه اتفاقی می افتد که بچه ها دروغ میگویند ؟؟؟؟

از فرزندتان بازجویی نکنید زیرا او برای نجات خودش از عکس العمل تند شما ، به دروغگویی و پنهان کاری متوسل خواهد شد. 


کودک خطاکار و راستگو بهتر از کودک بظاهر غیر خطاکار و دروغگو است.


منبع :  @nooredideh

ریحانه سادات
۱۵ اسفند ۹۶ ، ۲۰:۵۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

هوالحق 

مخاطبان خاص روشنا 

سلام 

داستانی عبرت 


در کتاب احیای علوم دین غزالی  مجلد سوم، صفحه 288 روایت آموزنده‌ای نقل شده است که مشروح آن در زیر می‌آید:


شخصی از حضرت عیسی (علیه‌السلام) تقاضا کرد که همراه او به سیاحت و سیر در صحرا و بیابان برود. عیسی (علیه‌السلام) پذیرفت و با هم به راه افتادند تا به کنار رودخانه بزرگی رسیدند و در آنجا نشستند و سفره را پهن کرده و مشغول خوردن غذا شدند. آن‌ها سه گرده نان داشتند. دو عدد آن را خوردند و یک عدد از آن باقی ماند. عیسی (علیه‌السلام) به سوی نهر رفت و آب آشامید و سپس بازگشت ولی نان باقی مانده را ندید. از هم‌سفر پرسید این نان باقی مانده را چه کسی برداشت؟ او عرض کرد نمی‌دانم.

پس از این ماجرا، برخاستند و به سیر خود ادامه دادند. عیسی (علیه‌السلام) آهویی را که دو بچه‌اش همراهش بودند در بیابان دید. یکی از آن بچه آهوها را به سوی خود خواند. آن بچه آهو به پیش آمد. عیسی (علیه‌السلام) آن را ذبح کرد و گوشتش را بریان نمود و با رفیق راهش با هم خوردند. سپس عیسی (علیه‌السلام) به همان بچه آهوی ذبح شده فرمود برخیز به اذن خدا. آن بچه آهو زنده شد و به سوی مادرش رفت. عیسی (علیه‌السلام) به همسفرش فرمود؛ تو را به آن کسی که این معجزه را به تو نشان داد سوگند می‌دهم بگو آن نان باقی مانده را چه کسی برداشت؟ او باز به دروغ گفت نمی‌دانم!

عیسی (علیه‌السلام) با او به سیر خود ادامه داد تا به دریاچه‌ای رسیدند. عیسی (علیه‌السلام) دست آن همسفر را گرفت و روی آب حرکت نمود. در این هنگام عیسی(علیه‌السلام) به او فرمود؛ تو را به آن خدایی که این معجزه را نیز به تو نشان داد بگو آن نان را چه کسی برداشت؟ او باز گفت نمی‌دانم!

با هم به سیر خود ادامه دادند تا به بیابانی رسیدند. عیسی (علیه‌السلام) با همسفرش در آنجا نشستند. عیسی (علیه‌السلام) مقداری از خاک زمین را جمع کرد، سپس فرمود به اذن خدا طلا شو. خاک جمع شده طلا! عیسی (علیه‌السلام) آن طلا را سه قسمت کرد و به همسفرش فرمود؛ یک قسمت از این طلا مال من و یک قسمت مال تو و یک قسمت دیگر مال آن کسی که نان باقی مانده را خورد. همسفر بی درنگ گفت؛ آن نان را من خوردم!

عیسی (علیه‌السلام) به او فرمود؛ همه این طلاها مال تو! تو به درد دنیا می‌خوری نه همسفری با من! عیسی (علیه‌السلام) از او جدا شد و رفت. او در بیابان ناگهان دید دو نفر می آیند. تا آن دو نفر به او رسیدند و دیدند صاحب آن همه طلاست، خواستند او را بکشند تا دو نفری صاحب آن همه طلا گردند. او به آن‌ها گفت مرا نکشید، این طلا را سه قسمت می‌کنیم. آن‌ها پذیرفتند.

پس از لحظاتی این سه نفر، یکی از افراد خود را برای خریدن غذا به شهر فرستادند. آن شخصی که به شهر می‌رفت با خود گفت؛ خوب است غذا را مسموم کنم و آن دو نفر بخورند و من تنها صاحب همه آن طلاها گردم! آن دو نفر که کنار طلاها نشسته بودند با هم گفتند؛ خوب است وقتی که غذا را آورد، او را بکشیم و این طلاها را دو نصف کنیم. هر دو این پیشنهاد را پذیرفتند. وقتی که آن شخص به شهر رفت و غذا را آورد، آن دو نفر او را کشتند! سپس با خیال راحت مشغول غذا خوردن شدند و طولی نکشید مسموم شده و به هلاکت رسیدند.

هنگامی که عیسی (علیه‌السلام) از سیاحت خود بازگشت، دید سه نفر کنار طلاها افتاده و مرده‌اند. به اصحابش فرمود؛ این است دنیا، از آن بر حذر باشید که فریبتان ندهد. 

منبع : فراوری: شکوری، بخش دین تبیان.

ریحانه سادات
۱۵ اسفند ۹۶ ، ۱۷:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

هوالحق 

مخاطبان خاص روشنا 

سلام 

بنظرم بدون شرح ! 

ریحانه سادات
۱۵ اسفند ۹۶ ، ۰۲:۵۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

هوالحق 

مخاطبان خاص روشنا 

سلام 


 روزی پادشاهی سالخورده که دو پسرش را در جنگ با دشمن از دست داده بود، تصمیم گرفت برای خود جانشینی انتخاب کند. پادشاه تمام جوانان شهر را جمع کرد و به هر کدام دانه ی گیاهی داد و از آنها خواست، دانه را در یک گلدان بکارند و گیاه رشد کرده را در روز معینی نزد او بیاورند.


نیک یکی از آن جوان ها بود و تصمیم داشت تمام تلاش خود را برای پادشاه شدن بکار گیرد، بنابراین با تمام جدیت تلاش کرد تا دانه را پرورش دهد ولی موفق نشد. به این فکر افتاد که دانه را در آب و هوای دیگری پرورش دهد، به همین دلیل به کوهستان رفت و خاک آنجا را هم آزمایش کرد ولی موفق نشد.


نیک حتی با کشاورزان دهکده های اطراف شهر مشورت کرد ولی همه این کارها بیفایده بود و نتوانست گیاه را پرورش دهد . بالاخره روز موعود فرا رسید. همه جوان ها در قصر پادشاه جمع شده و گیاه کوچک خودشان را در گلدان برای پادشاه آورده بودند. پادشاه به همه گلدان ها نگاه کرد. وقتی نوبت به نیک رسید، پادشاه از او پرسید: « پس گیاه تو کو؟» نیک ماجرا را برای پادشاه تعریف کرد.


در این هنگام پادشاه دست نیک را بالا برد و او را جانشین خود اعلام کرد. همه جوانان اعتراض کردند.

پادشاه روی تخت نشست و گفت:« این جوان درستکارترین جوان شهر است. من قبلاً همه دانه ها را در آب جوشانده بودم، بنابراین هیچ یک از دانه ها نمی بایست رشد می کردند.»


پادشاه ادامه داد: « مردم به پادشاهی نیاز دارند که با آنها صادق باشد، نه پادشاهی که برای رسیدن به قدرت و حفظ آن به هر کار خلافی دست بزند.»


قابل توجه همه کسانی که در جایگاه انتخاب یک مدیر یا مسئول هستند ! صداقت ملاک است .



منبع : @sadeghbashim313

ریحانه سادات
۱۵ اسفند ۹۶ ، ۰۲:۴۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم 


مخاطبان خاص روشنا 

سلام 

چند ماه پیش سر کلاس بودیم

استاد پرسید: به نظر شما مشکل مهم جامعه ی ایران چیست؟ 

یکی سریع جواب داد : اقتصاد ... تورم ...  یکی می گفت :سیاست ... رجل سیاسی ... دیگری گفت : امریکا ... دشمنان داخلی و خارجی یکی میگفت :عقل را نادیده گرفتن وعجله در تصمیم گیری... 

 استاد اندکی تامل کرد : 

بیایید کمی ریشه ای تر نگاه کنیم ... چرا در اقتصاد چرا در سیاست و... چه چیزی اقتصاد مارا می سازد ؟ سیاست را چطور ؟ 

نیاز های اساسی یه جامعه برای داشتن اقتصاد سالم ،  سیاست سالم و... و در نهایت عاقبتی متعالی چیست ؟  

امنیت ، آرامش ، آزادی ، استقلال و ...

سوال بعد اینکه چه چیزی قرار است این امنیت و آرامش را برای جامعه فراهم کند ؟ آیا غیر از این است که تک تک افراد جامعه در آن نقش دارند ؟

بله، کنش یا رفتار های اجتماعی افراد در هر جایگاه ونقش های اجتماعی مختلف اعم از خانواده و ... سازنده ی نمای بیرونی فرهنگ جامعه است . اما حالا بگویید این رفتار از کجا منشأ می گیرد ؟ 

یکی گفت : از باور های ما 

استاد : درسته از فکر ما ... افکار ما عقاید و باورهای ما مستقیم و غیر مستقیم بر افعال ما اثرگذار است . اما چرا گاهی مثلا میدانیم دروغ بد است اما دروغ میگوییم ؟ فکر ما درست است اما عمل ما اشتباه ؟ 

حلقه ی گمشده ای بین افکارو اعمال ماست ، آن چیست ؟ 

همه مشغول فکر کردن بودند که استاد خود پاسخ داد : ارزش ها 

اگر فکر ما برایمان تبدیل به ارزش شد ما حتما به آن عمل می کنیم مثلا برای کسی ساده زیستی ارزش دارد مدل و سبک زندگی او ساده است اما برای کسی که تجمل گرایی ارزش باشد تصمیم سازی های او بوی تجمل گرایی خواهد داشت. 

یا برای مثال در حال حاضر ما فقط میدانیم که دروغ بد است اما چون برای ما ارزش نشده و بدی ان را درک نکرده ایم ، خوب بودن صداقت را درنیافته ایم در دو راهی های صداقتِ به ظاهر ضرر دار و دروغ ِبه ظاهر منفعت دار ، دروغ را انتخاب می کنیم .  

بنابراین ارزش ها در تصمیم سازی های ما نقش مهمی دارند و تصمیم های ما در شکل گیری وحیات جامعه نقش دارند. 

 اما دقت کنیم که در آسیب شناسی اچتماعی کنونی جامعه ایران به نظر می رسد عامل نبود یا کمبود صداقت در نهاد های مختلف اجتماعی چون خانواده ، نهاد های سیاسی (سایستمداران جامعه) ، فرهنگی (در زمینه هنر و صدا وسیما وخبرنگاری ، نویسندگی ،سینما و ... ) آموزشی (مدارس و...) فضای مجازی (پخش شایعات و خرافات و حوادث غیرواقع ) و...به وضوح دیده می شود که به فرموده امیر المومنین علی علیه السلام  کذب هلاکت را به دنبال خواهد داشت . روایت را ببینیم :

حضرت می فرمایند: «دع ما یریبک إلی ما لا یریبک فإنّ الکذب ربیّة و إنّ الصّدق طمانینة؛«آنچه مایه هلاکت  تو می شود، رها کن و به آنچه تو را هلاک نمی کند پناه ببر. همانا کذب مایه هلاکت و راستگویی مایه آرامش است.»

در پست های بعد به ابعاد مختلف موضوع صداقت خواهیم پرداخت ان شالله تعالی . 


پیشنهاد مطالعه : کتاب های اخلاقی چون چهل حدیث امام خمینی ره و یا اینجا را مطالعه کنید . 


ریحانه سادات
۱۴ اسفند ۹۶ ، ۰۲:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر