هوالحق
مخاطبان خاص روشنا
سلام
به فروشنده گفتم خانم.ببخشید این روسری که بهم دادین و کلی از جنسش تعریف کردین سوراخ شده
خانم فروشنده با لبخندی زورکی روسری رو ازم گرفت و گفت.اشکالی نداره خانوم.این یکیو ببر.بعدشم خیلی خونسرد روسری سوراخه رو تا کرد و گذاشت قاطی روسری های دیگه.
هلاک رفتار صادقانه اشم .نه نقش بازی کرد نه دور از چشم مشتری که من باشم این کارو کرد.تازه با همون فرمون لبخند که رو لبش نگه داشته بود گفت :امیدوارم از خریدتون راضی باشین ... چی بگم والا
هوالحقه
مخاطبان خاص روشنا
سلام
داشتم تو تلگرام یه گشتی می زدم تو یکی از گروها به این کلیپ برخوردم .جالب بود. حکایت خیلی از آدمها تو ارتباطات اجتماعیه! اما گاهی فکر می کنم کاش واقعا این اتفاق می افتاد تا دروغ ها به حداقل ممکن می رسید . والا !
هوالحق
مخاطبان خاص روشنا
سلام
در کشور دانمارک با قطار سفر میکردم. بچه ای بسیار شلوغ میکرد...
خواستم او را آرام کنم به او گفتم اگر آرام باشد برای او شکلات خواهم خرید. آن بچه قبول کرد و آرام شد. قطار به مقصد رسید و من هم خیلی عادی از قطار پیاده شده و راهم را کشیدم و رفتم. ناگهان پلیس مرا خواند و اعلام نمود شکایتی از شما شده مبنی بر اینکه به این بچه دروغ گفته ای. به او گفته ای شکلات میخرم ولی نخریدی!!
با کمال تعجب بازداشت شدم! در آنجا چند مجرم دیگر بودند مثل دزد و قاچاقچی!! آنها با نظر عجیبی به من می نگریستند که تو دروغ گفته ای آن هم به یک بچه!! به هر حال جریمه شده و شکلات را خریدم و عبارتی بر روی گذرنامه ام ثبت کردند که پاک نمودن آن برایم بسیار گران تمام شد!!
آنها گدای یک بسته شکلات نبودند. آنها نگران بدآموزی بچه شان بودند و اینکه اعتمادش را نسبت به بزرگترها از دست بدهد و فردا اگر پدر و مادرش حرفی به او زدند او باور نکند! اما در کشور ما، گول زدن به عنوان روش تربیتی استفاده می شود.
علی محمد ایزدی ـ بخشی از کتاب « چرا عقب افتادیم »