هوالحق
مخاطبان خاص روشنا
سلام
مقام معظم رهبری سال ۹۷ را سال "حمایت از کالای ایرانی " نامگذاری کردند.
اگر قرار است جان بگیریم و ایرانی شکوفا بسازیم،صادقانه ترین کار ما حمایت از کالای ایرانی است.
منبع : @sedaghat255
هوالحق
مخاطبان خاص روشنا
سلام
و این روزها که نسیم خوش رضوی به یمن ولادت امام جواد علیه السلام همه جا را مملو از سرور کرده است بخوانیم حدیث جانش را :
امام رضا علیه السلام
اوصاف امام جواد علیه السلام را
چنین بیان میکردند:
اَلصّـادِقُ، وَ الصّـابِرُ، وَ الفـاضِلُ، وَ قُرَّةُ أعْیُنِ الْمُؤْمِنینَ وَ غَیْظُ الْمُلْحِدینَ.
او راستگو، صبور و بردبار، داراى فضیلت، نورچشم مؤمنان و مایه خشم کفار است.
مستدرک عوالم العلوم ۲۳ : ۲۷
هوالحق
مخاطبان خاص روشنا
سلام
برنامه دروهمی با داشتن نقاط مثبت و منفی (مورد بحث ما نیست ) با کارگردانی و اجرای آقای مدیری ، شب های زیادی ،مخاطبان مختلفی رو پای تلویزیون کشونده .
یک جور تعبیر صداقت از زبان یک طنز پرداز : ببینیم
هوالحق
مخاطبان خاص روشنا
سلام
صداقت از اصول بازرگانی است و بازاری باید اهل صداقت باشد وگرنه از تجارت خود سودی نمیبرد، اما اگر صادق باشد جزو مدبران عرش الهی خواهد بود.
امام صادق(ع) فرمود: خداوند سه کس را بدون حسابرسی به بهشت میبرد: 1- پیشوای عادل؛ 2- بازرگان راستگو؛ 3- پیری که عمر خود را در اطاعت خدا گذرانده باشد.
(میزانالحکمه، ج 1، ص 528)
منبع : @sedaghat255
هوالحق
مخاطبان خاص روشنا
سلام
منظور از صداقت؛ ملکه اخلاقی اکتسابی است که در ارتباط فرد با خود، خدا، افراد دیگر جامعه و با محیط تجلی یافته و موجب سازگاری میان گفتار، نوشتار و رفتار میشود.
صداقت بازار به این است که چگونگی تعامل عرضهکنندگان و تقاضاکنندگان، فضای فیزیکی، نورپردازی، چینش کالا و فضای حاکم بر بازار به طور پایدار واقعنما باشد؛ بهگونهای که هیچ گونه انحراف از حقیقت یا وارونهسازی آن در آن صورت نگیرد و اگر به هر دلیل انحرافی از واقعیت صورت پذیرفت، بازار انعطاف پذیری لازم برای جبران آن را داشته باشد.
هوالحق
مخاطبان خاص روشنا
سلام
داستانک زیبایی در مورد صداقت ! اینم میتونه از مصادیق صداقت باشه .
لبش بسختی تکون میخورد. آخه خشکیده بود و پراز ترک هایی که ازشون خون زده بود بیرون .خیلی تقلا کرده بود که خودشو بکشونه سر جاده.شاید راننده ای پیداش کنه و نجاتش بده.ولی پایین جاده بدنش قفل شده بود.در آخرین لحظه ای که بعدش بیهوش شد.از قلب و ذهنش گذشت که خدایا اگه نجات پیدا کنم ،قسم میخورم اول حق ارث خواهرمو که بالا کشیدم بهش برگردونم.توی بیمارستان بود بهوش اومد.پرستار دوید و کادر پزشکیو خبر کرد.لطف خدا و چالاکی خودش توی بستن پاش بعد از مار گزیدگی یه بار دیگه اونو به زندگی برگردوند.فرداش خواهرش که تازه از شهرستان سراسیمه رسیده بود.اومد بالا سرش؛اشک توی چشم هردوشون حلقه زده بود.دست خواهرشو گرفت و فشرد.بعدش گفت:خواهر لطفا چند روز پیشم بمون.مرخص که شدم باید حتما باهم جایی بریم ؛لطفا نگو نه که من دوباره وسوسه میشم یه وقت که حق ارثتو ندم .خواهرش با خوشحالی به شوهرش تلفنی خبر داد که چند روزی یزد پیش داداشش میمونه.خواهرش بخاطر صداقت برادر در گفتن حقیقت حلالش کردوازش راضی شد و بهش گفت:ولی یادت باشه داداش،الکریم اذا وعد وفا.
محمد رحیمی